صبح است در کتابخانه پای قفسه نقد ادبی ایستاده‌ام یکی‌یکی کتاب‌ها را بیرون می‌آورم و فهرستشان را نگاه می‌کنم تا ببینم کدام یک برای فیش‌برداری مناسب است خانم کتابدار را قبلاً هم اینجا دیده‌ام، اما آقایی که پشت میز نشسته است نمی‌شناسم  کتابخانه به خاطر محدودیت فضای خود به افرادِ بدون کارت عضویت اجازه ورود به سالن مطالعه نمی‌دهد اعضای کتابخانه هم باید حتماً هنگام ورود کارت خود را به کتابدار تحویل دهند و بعد وارد اتاق مطالعه شوند بعضی‌ها این کار را نمی‌کنند یا کارت عضویت ندارند یا کارت عضویتشان باطل شده این است که امروز هم خانم کتابدار دختری را صدا می‌زند و می‌گوید بیاید کارتش را نشان بدهد دختر می‌آید و کتابدار می‌گوید با این پوشش شما نمی‌توانید وارد کتابخانه شوید ضمن اینکه کارت عضویتتان باطل شده است برمی‌گردم تا ببینم پوشش دختر چه شکلی است یک لباس کوتاه سفید، بدون شال و روسری دختر چیزی نمی‌گوید و از کتابخانه خارج می‌شود چند دقیقه بعد مرد است که با صد
صبح آن روز با حاج‌خانوم در آستان امامزادگان حمیده خاتونس و سید جعفرع قرار داشتم تا رسیدن حاج‌خانوم سری به مزار شهید سعید حاج سید  زدم و بعد از آن کنار قبور شهدای گمنام رفتم تا دعایی کنم حاج‌خانوم رسید و با یکدیگر پای صحبت نشستیم نماز ظهر و عصرمان را همان‌جا خواندیم بعد از نماز به عاشقانه‌های شیرین او درباره سفرش به حج گوش سپردم و در آخر از او خداحافظی کردم و با یادگاری‌های او یک کتاب و یک جاجواهری به خانه برگشتم نمی‌دانم ساعت چند بود که اینستاگرام را باز کردم و شروع کردم به تماشای استوری‌ها کسی نوشته بود برای رئیس جمهور و تیم همراهش آرزوی سلامتی داریم» از آنجا که واکنش من در مواجهه با بیشتر خبرهایی که در این شبکه‌ها می‌خوانم انکارآمیز است، از کنارش رد شدم یک ساعت بعد پدرم گفت در گروهشان خبری خوانده درباره بالگرد رئیس جمهور تا اینجا هنوز هم گمان می‌کردم شایعه‌ای دست به دست می‌چرخد  تا اینکه تلویزیون را روشن کردیم و مطمئنم شدیم خبر کاملا درست است با این همه
آخرین جستجو ها